درصحن- شوراها- (ترجمه و تلخیص): «آموزش حکمروایی» راه رشد اعضای شوراهای شهر برای کاهش تنش های سیاسی و باز کردن راههای جدید در سیاست است. این هدفی است که نویسنده دنبال می کند. این مقاله (تلخیص شده) از ورا فوگلسانگ –کومب به اعضای شوراها چارچوبی چهار مرحله ای را می آموزد تا حکمروایی را فرا گیرند. این چهار مرحله به این شرح است:
- کشف
- بازتعریف
- آموزش
- باز آموزی
«آموزش حکمروایی»، اعضای شوراها را قادر می سازد با کاهش تنش های سیاسی، راههای جدیدی در سیاست باز کنند. به تعبیر دیگر، این آموزش ها نوعی راهنما برای اعضای شورای شهر محسوب می شود تا چگونگی همکاری جمعی و ارتباط گیری موثر را فرا گیرند و از پس مشکلات برآیند.
چارچوب آموزشی برای شورای شهر
مرحله اول،
مرحله کشف است. در این مرحله اعضای شورا از طریق درک ارتباط خود و جهان از نا آگاهی به سوی آگاهی حرکت می کنند. در یک کلاس خوب آموزش حکمروایی، اعضا یاد می گیرند چگونه بدون ناراحت کردن دیگران، دغدغه هایشان را مطرح کنند . تمرکز در این مورد تمرکز بر رفتار جمعی است، و نه درباره تک تک افراد، تا کسی شرمنده نشود. در این مدل اعضای گروه تمرین می کنند بدون اینکه حالت تدافعی بگیرند، دغدغه هایشان را ابراز کنند. دو مشکل غالب معمولا این است:
اول، چگونه روابط شخصی افراد روی تصمیمات شورا اثر نگذارد؟
دوم، چگونه یک گروه می تواند قدرت شورا را در یک وضعیت خاص تضعیف کند؟
این موقعیت های متناقض نشانه هایی از یادگیری هستند. در چنین شرایطی شورا، محیط آموزشی ایجاد می کند که در آن همه یاد بگیرند.
مرحله دوم،
مرحله بازتعریف است. در این مرحله اعضای شورا، روابط گروه و اختلافات سیاسی شان را دوباره شکل می دهند. اعضای شورا یک درخت تصمیم گیری می کشند که همان اولین قدم مرحله کشف است، مثلا انتخاب می کنند که چه چیزی بیشتر از همه عصبانی شان می کند. چون این درخت در معرض دید است، خوب نشان می دهد که چه معضلاتی وجود دارد. مشکل یکی مساله سیاسی کلاسیک است. ممکن است مشکل دیگری تعارضات زیادی باشد، یا پیش فرض های شخصی مشکل ایجاد کند. برای حل و فصل درگیری های سیاسی باید از یک راه حل سیاسی استفاده کرد. برای ساخت یک راه حل سیاسی، اعضای شورای شهر باید از نظر عاطفی به توافق رسیده باشند. این فرآیند رسیدن به توافق عاطفی برای حل مشکل سیاسی کار سختی است. راه حل عاطفی مانند حس هایی که اعضای شورای شهر آن را از احساسات یا « شوک های ناشی از تغییر» می گیرند و احساسات شان را برمی انگیزد.
نیاز به بازنگری احساسات، برای یافتن راه حل سیاسی، اغلب مرحله پردردسری برای اعضای شوراهاست. گاهی اوقات یک حادثه بحرانی کمک می کند تا گروه احساسات فروخورده شان را ابراز کنند. این برون ریزی احساسات بسیار مهم است چون «تقسیم » و « به هم پیوستن» بخش هایی از یک پروسه سیاسی محسوب می شود. هر چه یک تعارض بیشتر دامنه پیدا کند، اختلافات شدیدتر می شود و بیشتر خود را در تفاوت های سیاسی تثبیت می کند. تثبیت و تحکیم تفاوتهای سیاسی در مواردی می تواند منجر به بهبود روابط گردد و اجازه می دهد افراد به جای آنکه با هم رقابت کنند، همکاران بهتری شوند. با دانستن تفاوت های فردی، افراد می توانند انرژی شان را به سمت و سوی صلاح گروه پیش ببرند.
تحقیقات نشان می دهند گروه هایی که نیازهای عاطفی شان ارضاء شده، در فرآیند تصمیم گیری دقیقتر عمل می کنند و کمتر پیش می آید که ملاحظات مهم را از قلم بیاندازند. بنابراین مرحله بازتعریف، فضای یادگیری جمعی، ایجاد می کند، و فرصتی است برای تشویق تجربه ورزی در زمینه سیاست.
مرحله سوم،
مرحله آموزش است. در این مرحله، اعضای شورا، پیشنهادات سیاسی و فرضیه هایشان را به صورت تجربه عملی به منصه اجرا در آوردند. در مشورت رودررو اعضای شورای شهر به راحتی با هم بحث کرده و فرضیات شان را مطرح و با مسئولیت خودشان، موضوع را پیگیری می کنند.
اعضای شورای شهر است می توانند منابع و قدرت کافی برای اجرای برنامه هایشان را داشته باشند. این اختیارات، قدرتی است که از بدنه حاکمیت به شورا رسیده است. چراکه:
۱- در نظام سیاسی دموکراتیک، رای دهندگان و دولت ایالتی و عموم مردم این اختیارات را به شورای شهر تفویض کرده اند. آنها مشروعیت شان را از آراء انتخاباتی و دریافت کنندگان مالیات می گیرند و موظف اند در قبال آن به رای دهندگان خدمات ارائه کنند.
۲- دولت بخشی از اختیاراتش را به شورای شهر می دهد، چون شهرها هم زیر مجموعه دولت محسوب می شوند. اعتبار مصوبات محلی به قوانین استانی بر می گردد و شورای شهرها ملزم به رعایت قوانین ایالتی و قانون اساسی هستند.
۳- اعضای شورای شهر، معتمدین عموم مردم هستند و روابط شان با آنها از اصولی نانوشته تبعیت می کند و بیشتر مبنی بر اعتماد است. این ارتباط مردمی به شورای شهر این فرصت را می دهد که «با ملایمت بیشتر، تعلق نزدیکتر و بدون جهت گیری سیاسی» عمل کند. قانونگذاران فدرال و ایالتی، به شورای شهر این قدرت را می دهند که از منافع مردم – حتی کسانی که آنها را انتخاب نکرده اند- نیز حمایت کنند.
این سه ادله، بعنوان مبنای اختیارات اعضای شورای شهر، جهت گیری های متفاوتی می تواند پیش روی اعضاء بگذارد. لذا باید توجه کرد که در مرحله سوم (آموزش)، اعضای شورای شهر برداشت های مختلف خود را از اختیارات برای مشخص کردن ارزش های مهمی که زمینه ساز سیاست های عمومی هستند روشن می کنند. ارزش ها گاهی در مرحله بازتعریف به طور ناخودآگاه تغییر می کنند. بنابراین در فراگیری حکمروایی، اعضای شوراها، تفکرات اخلاقی را از طریق فعالیت های تصویری و تخیلی به چالش می کشند. در توصیف آینده شهر، گاهی حتی خود اعضای شورای شهر هم از تخیلات و رویاها، ابتکارات و خلاقیت ها و فرضیات خودشان شگفت زده می شوند.
روش تصویری- تخیلی، نمونه ای از تکنیک «سناریوی توسعه» است. این سناریوهای هوشمندانه، با مکالمات ارزش مدار برای رهبرانی مطرح می شود که جهت گیری استراتژی سازمانشان بستگی به تصویر آنها از آینده دارد. مهم است که فعالیت های تصویری – تخیلی به شورا کمک کند که از بند قوانین مضیق و سخت گیرانه ( مثلا فنی یا علمی) رها شوند.
این روش یادگیری مانند کاری است که هنرمندان می کنند. (Schon, 1986). چنین تصوراتی در عمل و موقع استفاده از اختیارات مانند یک راهنما عمل می کند، شورا را قادر می سازد که زمینه های درک متقابل به وجود آورند.
مرحله چهارم،
مرحله بازآموزی است. در این مرحله، اعضای شوراها تشویق می شوند به عنوان حافظین شهرها و ارزش ها، وظیفه خود را انجام دهند. آنها باید فرآیندهای سازمانی را با هویت شهر و ظرفیت هایش منطبق کنند، تا یکپارچگی حاکمیت حفظ شود. کار آنها با محافظه کاران فرق دارد. آنها از تغییر استقبال می کنند. در مقابل، محافظه کاران ترجیح می دهند شرایط فعلی را حفظ کنند و با تغییر در نظم سازمانی مخالفند. تغییر خواهی و تفکر سیستمی مهارت های فکری لازم برای بازآموزی اعضای شورای شهر هستند. آمادگی تغییر در فکر به افراد کمک می کند تا خود را در جریان حوادث قرار دهند و از تحقق اهداف مهم دموکراتیک شان ارزیابی داشته باشند. تفکر سیستمی کمک می کند که اعضای شورا بتوانند کلیت ساختارهایی که زمینه ساز موقعیت های بغرنج می شوند را تشخیص دهند و الگوهای روابط متقابل را در طول زمان کشف کنند. شوراها با بکارگیری تفکر سیستمی می توانند بین منافع کوتاه مدت و بلند مدت، تعادل ایجاد کنند و مسئولیت بپذیرند.
در مرحله بازآموزی، اعضای شورا فرضیاتشان درباره آینده را با ارزش های تاریخی شان مرتبط می کنند. سیاست هایی که در دوره های مختلف استفاده می شده، جزیی از ارزش های تاریخی به شمار می آیند. ارزش های تاریخی کمک می کند تا سیاست گذاران «نظرات قبلی را درباره مسائل عمومی» بدانند و متوجه شوند که چطور یک جامعه در طول زمان می تواند به «سیاست عمومی کلی» برسد. با نگاهی به روابط در چارچوب گسترده تر، شوراها می توانند اولویت های سیاسی و ارزش های اساسی شهر خود را تعیین کنند. به این ترتیب، آنها به زندگی جمعی محلی، معنای جدیدی می دهند و در راستای احیای رسالت خود از آن استفاده می کنند.
بنابراین می توان گفت شورای شهر روح جمعی کشف می کند. این کشف دوباره روح جمعی، کار گروهی را آسان می کند. شوراها به راحتی می توانند در یک نظام دموکراسی با درک پیوندهایی که مردم را به هم نزدیک کرده، ائتلاف سیاسی تشکیل دهند و اولویت ها را دقیق و درست تعیین کنند. تاثیر آموزش حکمروایی منسجم این است که شورای شهر گروه هایی را پیش می برند که خودشان مسئولیت یادگیری شان را به عهده دارند.
به سه دلیل اعضای شورا باید تاثیرات آموزش حکمروایی منسجم را در تصمیم گیری های شان دخیل کنند.
۱- شورای شهر نهادی موقت و حساس است. تصمیم گیری های سیاسی همیشه بحث برانگیز هستند و مشروعیت آنها به وسیله سایر بازیگران نظام سیاسی دمکراتیک، به چالش کشیده می شود.
۲- هر تصمیم گیری سیاسی نشان دهنده نیازهای عاطفی و شناختی اعضای شورا است. لذا احساس اعضاء بعد از هر تصمیم سیاسی، مثل یک «درگیری احساسی ناتمام» است که به ناچار به زمانی دیگر موکول می شود.
۳- تغییر شرایط خارجی، مسیر قدرت را تغییر می دهد. یک تغییر در موازنه قدرت، مجادلات جدید سیاسی را پدید می آورد و باعث بروز رفتارهای اجتنابی در شوراها می شود.
به عنوان یک مورد خاص در آموزش بزرگسالان، آموزش حکمروایی می خواهد به شوراها یاد دهد که چگونه یاد بگیرند. اعضای شوراها هرقدر تجربه بیشتری در تشخیص و حل تعارضات بین فردی و سیاسی داشته باشند، می توانند در تصمیم گیری، بهتر عمل کنند. هر قدر اعضای شورا در ارضای نیازهای عاطفی شان موفق تر شوند، در تشکیل ائتلاف و سیاست گذاری ها نیز شایسته تر عمل می کنند.
پاداش یادگیری گروهی برای اعضای شورای شهر، درونی شدن این دانش است. بطوریکه در طول زمان و با تمرین، اعضای شوراهای شهر، آموزش و یادگیری را جزء لاینفک کارکرد خود به عنوان هیئت حاکمه قرار می دهند.
منبع:
Disclaimer: this article is based on Vera Vogelsang-Coombs’ “Governance Education: Helping City Councils Learn” (1997).
Helping City Councils Learn.