در صحن ـشوراها ـ سعیدی سیرجانی: رشد پرسرعت شهرنشینی در نقاط مختلف کشور، بیآنکه لوازم و ضرورتهای آن برای رشد پایاپای اجتماعی و اقتصادی و توسعه فرهنگی مهیا شده باشد، عوارضی به همراه داشته و دارد که گریبان اغلب شهرهای بزرگ کشور را گرفته است. حاشیهنشینها به خاطر چالش با کیفیت پایین زندگی و خدمات شهری، در معرض انواع و اقسام مسائل و آسیبهای اجتماعی هستند. فقر و بیکاری در کنار کم سوادی و فقر فرهنگی همراه میشود با عوارضی همچون اعتیاد و قاچاق؛ و دزدی و تنفروشی و طلاق و دیگر آسیبها و مسائل اجتماعی.
داستان تلخ و بیپایان حاشیهنشینی، حکایت پرغصه و پرحاشیهی پایتخت نیست؛ همچنانکه محدود به مشهد و کرج و زاهدان نیست. کرمان با جمعیتی بیش از 500 هزارنفر نیز با مشکل حاشیهنشینی دست به گریبان است. هزاران ایرانی، و عمدتا اهالی نقاط دورافتاده و کمامکانات استان کرمان، سالهاست در حاشیه کرمان (ازجمله شهرک سیدی، شهرک چهارده معصوم، روستای الله آباد و شهرک امام حسن) بیتوته کردهاند و همچنان در این حاشیهها با مشکلات گوناگون درگیرند. این درحالی است که سال گذشته، شهردار کرمان اعلام کرد که برای مقابله با حاشیهنشینی، حرکتی «ضربتی» در کرمان انجام شده و حاشیهنشینی بیش از 95 درصد متوقف شده است.
مشکل حاشیهنشینها اما حل نشده؛ چنان که همین دیماه گذشته، حاشیهنشینهای شهرک سیدی در اعتراض به تخریب خانههایشان توسط عوامل قضایی و شهرداری، دست به اعتراض علنی و دستهجمعی زدند و کار به آتش زدن لاستیک و کشاکش با نیروی انتظامی هم کشید.
مقامهای قضایی و اجرایی منطقه (ازجمله دادستان و فرماندار کرمان) با خوشوقتی از «رفع تصرف» صدها هکتار اراضی خبر میدهند. رییس شورای شهر کرمان هم معتقد است که تخریبها براساس رأی کمیسیون ماده 100 و زیر نظر شورای تأمین استان انجام شده و قانونی بوده و اعتراض مردم کار درستی نبوده است. حاشیهنشینها اما از آوارگی و ادامه زندگی پرمشقت و کاستی میگویند.
حاشیهنشینها چه کنند؟
حاشیهنشینها قربانی اوضاع نابسامان اقتصادیاند؛ مظلومانی که به امید بهبودی در وضع زندگیشان، خانه و کاشانه اصلی خود را ترک کردهاند و با خرید زمینی ارزان، به ساخت و ساز مشغول شدهاند.
اسماعیل یکی از ساکنان قدیمی منطقه سیدی میگوید: من حدود 10 سال پیش ساکن سیدی شدم. ازدواج کردم و دو تا بچه دارم. زمین را هم خریدم. هرچند هیچ امکاناتی بعدا به ما داده نشد. نه آبی، نه برقی. برق را مجبور شدیم از دکلها بگیریم. حالا هم که خانه و کاشانهام ویران شده. کجا بروم؟ با دو بچه کوچک کجا بروم؟ بچه هایی که نتوانستهاند مدرسه بروند تا حالا؟
اسماعیل وقتی مطمئن میشود که صحبتهایش با من مشکل امنیتی برایش ندارد، توضیح میدهد که هزینههایش را در این چند سال از راه خردهفروشی مواد مخدر و قاچاق تأمین کرده است. او تنها نیست. در جمعی که شامل تعدادی آواره است، همه مستأصل، در جستجوی محلی جدید برای اسکان موقت هستند.
کاظم نیز تاکید میکند که نمیتواند بعد از 15 سال به روستایش در جنوب کرمان برگردد. او میگوید: خبری از کار نیست و توضیح میدهد که اینجا در حاشیه کرمان، لااقل میتواند هزینههایش را «به هر شکل» تأمین کند. او توضیح نمیدهد که این «به هر شکل» یعنی چه؛ اما حدس زدنش چندان دشوار نیست.
مشکل حاشیهنشینی فقط به یک نقطه کرمان برنمیگردد؛ برای همین است که در جنوب کرمان هم مشکل به قدر لازم آشکار است. شهرک چهارده معصوم (فاز سه شهرک صنعتی و روستای شیشهگری) یکی دیگر از مناطقی است که به شکل غریبی محرومیت حاشیهها را آشکار میکند.
از تیرهای چراغ برق منطقه، سیم است که به این سو و آن سو کشیده شده؛ زمینهای خاکی به اندک بارانی گلآلود میشود و خبری از درمانگاه و مدرسه در کار نیست.
صدیقه یکی از زنان ساکن شهرک درحالیکه فرزند دو سالهاش را در بغل دارد، میگوید: نمیتوانید بفهمید زندگی بدون آب سالم یعنی چه؟ زندگی بدون گاز یعنی چه؟ بدون برق و بدون بهداشت یعنی چی؟ کودک آشکارا نشانههای سوء تغذیه را فریاد میکند.
راحله زن جوانی که کمتر از سی سال دارد و او هم به وضوح دچار سوء تغذیه و بیماری پوستی و لاغری است، ضمن تایید حرفهای صدیقه میگوید: شوهر من بیکار شده؛ برادرم بیکار شده؛ خدا شاهد است که من از شکم خودم میزنم که دو پسر و دختر کوچکم را کمی سیر کنم. از کجا بیاوریم که زندگی کنیم؟
لباس تن او و فرزندانش، مثل نوع لباس صدیقه از شدت فقر و عمق فاجعه در این منطقه خبر میدهد.
راحله مرا به درون خانهاش دعوت میکند؛ نشانی از خانه در کار نیست. اتاق کوچکی است که گوشهای از آن با یک گاز پیک نیک و کمی ظرف، شده آشپزخانه.
اتاق را فقط یک لامپ 100 آفتابی روشن کرده؛ چراغی که راحله میگوید خیلی از شبها و با وزش باد، در اثر اتصال سیمهای برق، خاموش و قطع میشود؛ سیمهای برقی که آسمان کوچهها را پر کرده؛ برقهای غیرمجاز و بیشناسنامه.
کوچههای گلآلوده شهرک، فقر و بیماری و ناگواری و سختی زندگی را جیغ میزنند. و در میان این وضع آزاردهنده، دیدن چهره زنان معتاد، و مهاجران افغان ـکه میگویند شناسنامه ندارندـ بر رنج بیننده میافزاید.
در میانه زمستان، هیچ کودکی لباس مناسبی ندارد؛ هرچند سرخوشی و بیخبری بچهگانه، و شور و نشاط کودکانه، باز بر سختیها فائق آمده و دیدن بچههایی که با کفشهای پاره و بدون جوراب در میان آب و گل و باد، این سو و آن سو میدوند، حسی متناقض میزاید: امید و ناامیدی…
حکایت همچنان باقی است
حاشیهنشینها حاصل دو نیروی متفاوت اما در عمل همسو هستند: از یک سو، جذابیتها و فواید زندگی شهرنشینی و سودهای مترتب بر اقامت در شهر مقصد، و از سوی دیگر، دافعه مبدأ و سختیهای و زیانهای محل سکونت اولیه و زادگاه.
چنین است که مهاجرت آغاز میشود و حاشیهنشینی شکل میگیرد و با توسعه شهرها افزایش مییابد؛ رخدادی که آن را اسکان غیررسمی و اسکان نابهنجار هم توصیف کردهاند. حاشیهنشینان اغلب در زندگی شهری ادغام نشدهاند؛ در فضاهایی زندگی میکنند که ساختار سالمی برای سکونت ندارد و از مختصات متعارف و استانداردی برخوردار نیست. نظم شهری هم در حاشیهها موجود نیست. از همین رو، در شرایط جغرافیایی و ویژگیهای اقتصادی منطقه، مسائل و آسیبهای اجتماعی رنگارنگ متولد میشوند و افزایش مییابند.
غلبه بر چنین وضعی، کار آسانی نیست؛ شوراها نمیتوانند تنها از زاویه پاک کردن صورت مساله با موضوع روبرو شوند. هزاران شهروندی که در حاشیه شهر کرمان زندگی میکنند، درنهایت نیازمند حمایت برای ادامه زندگیاند.
خوشبختانه اگر شورای کرمان چنان که باید به وظیفه خود در قبال حاشیهنشینان توجه نکرده، و شهردار و فرماندار تنها به دنبال پاک کردن صورت مساله هستند، در جامعه مدنی دستهای پرهمت و نگاههای نوعدوستانه کم نیست.
مدیرعامل انجمن سلامت بانوان استان کرمان گفته است که برای آنها مهم نیست که حاشیهنشینها از چه طریقی در حاشیه ساکن شدهاند؛ به باور وی، رسیدگی به حاشیهنشینها «وظیفه» است. وی تاکید میکند: «اینکه آنها دارای مجوز هستند یا نه دلیلی برای کمک نکردن به آنها نمیشود؛ برعکس تا زمانی که مردم در آن مناطق هستند و زندگی میکنند وظیفه رسیدگی به آنها را داریم و نباید نسبت به آنها بیتفاوت باشیم.»
این سازمان مردمنهاد همراه با گروهی دیگر از شهروندان نیکوکار، برای امدادرسانی به اهالی منطقه و بهبود وضع غذایی آنها ـ در گام نخست ـ فعال شدهاند.
حکایت حاشیهنشینی در ایران همچنان ادامه دارد و داستان تلخ و ناگوار به این زودی پایان نخواهد یافت. نور امیدی که از جامعه مدنی میتابد، انرژی مثبت میدهد. با اطمینان میشود گفت که بهبود ترکیب شوراها این نور را برجستهتر و موثرتر خواهد کرد و به جامعه مدنی جان خواهد داد.