درصحن-یادداشت سردبیر: چرا آیت الله هاشمی رفسنجانی انتخابات پنجمین دوره مجلس خبرگان را سرنوشت سازترین انتخابات تاریخ انقلاب اسلامی می داند؟ انتخابات این انتخابات، همزمان با انتخابات دهمین دوره مجلس شورای اسلامی روز ۷ اسفند سال جاری برگزار خواهد شد. آیت الله هاشمی رفسنجانی که خود از جدی ترین کاندیداهای این انتخابات به شمار می رود، برخلاف انتخابات ریاست جمهوری که با تاخیر و در دقیقه ۹۰ اعلام حضور کرد، برای این انتخابات از دو هفته مانده به شروع ثبت نام ها، اعلام حضور کرده و آن را سرنوشت سازترین انتخابات تاریخ انقلاب خوانده است. چرا؟
مجلس خبرگان بنا بر آنچه در قانون اساسی آمده، سه وظیفه کلیدی دارد: انتخاب رهبر، نظارت بر رهبر و عزل رهبری. واگذاری نظارت بر انتخابات مجلس خبرگان به شورای نگهبان منصوب رهبری و اعمال نظارت استصوابی توسط فقهای این شورا، عملا مجلس خبرگان را به مجلس مطیع و فرمانبردار تبدیل کرده است. نمایندگان مجلس خبرگان که اکثریت شان منصوب رهبری در نهادهای مختلف نظام هستند، نشان داده اند که قدرت ایفای وظیفه نظارتی را ندارند. چنین مجلسی همانگونه که در چهار دوره گذشته نشان داده، نه اراده و نه توان نظارت بر رهبری و احیانا عزل رهبری را ندارد، تنها می ماند وظیفه انتخاب رهبر، آنهم در صورت مرگ رهبر ایران. حال این پرسش جدی تر می شود که چرا آیت الله هاشمی رفسنجانی این انتخابات را تا این حد سرنوشت ساز می خواند؟
چند احتمال مطرح در پاسخ به این پرسش قابل تامل است:
۱- فوت رهبری و مساله جانشینی
اولین فرضیه ای که از صحبت های آیت الله هاشمی به ذهن متبادر می شود، مساله احتمال مرگ آیت الله خامنه ای و مساله جانشینی اوست. در صورت مرگ احتمالی رهبر ایران در هشت سال آینده، این نمایندگان دوره پنجم مجلس خبرگان هستند که باید جانشین او را انتخاب کنند. از این منظر صحبت های آقای هاشمی می تواند قابل فهم باشد، ولی وقتی به شناسنامه آقای خامنه ای نگاه کنید این فرضیه متزلزل می شود. آیت الله خامنه ای متولد فروردین ماه سال ۱۳۱۸ هجری قمری است. اگر تاریخ تولد او در وب سایت اش صحیح درج شده باشد، او در حال حاضر ۷۶ سال و نه ماه دارد. عمر مجلس خبرگان در هر دوره ۸ سال است. یعنی در شروع دوره پنجم، آیت الله خامنه ای ۷۷ ساله و در پایان این دوره ۸۵ ساله خواهد بود. ۸۵ سالگی در میان علما کهنسالی به شمار نمی آید. با درنظر گرفتن سن، به نظر نمی رسد فوت آیت الله خامنه ای چندان محتمل باشد مگر آنکه مساله بیماری او و اطلاعاتی که آقای هاشمی از این مساله دارد، جدی تر از آنی باشد که به نظر می رسد.
۲- احیای عنوان قائم مقام رهبری
دومین فرضیه ای که می تواند به واقعیت نزدیک باشد مساله احیای عنوان قائم مقامی رهبری است. درست است که در قانون اساسی مساله قائم مقامی رهبری دیده نشده و تجربه آیت الله منتظری هم برای نظام، تجربه موفقی نبوده ولی اگر به پاسخ این پرسش ها بیاندیشیم، مساله احیای عنوان قائم مقامی رهبری جدی می شود. پرسش های مطرح این است: آیا ممکن است آیت الله خامنه ای که نشان داده برای هر موضوع خرد و کلانی اعم از پیرشدن جمعیت ایران، دغدغه جدی دارد و مردم را به بچه دار شدن تشویق می کند، به فکر فردای پس از خودش نباشد؟ آیا ممکن است مساله جانشینی را به نمایندگانی بسپارد که یا از خود پیرتر و فرتوت ترند یا جز چاپلوسی و تملق نشان داده اند که هنر دیگری ندارند، واگذار کند؟ آیا ممکن است آیت الله خامنه ای متوجه آسیب هایی که در بزنگاه خلاء قدرت ممکن است به کل نظام وارد شود بی اطلاع باشد؟ تامل روی این پرسش ها می تواند موید این نکته باشد که آقای هاشمی از استراتژی و برنامه آیت الله خامنه ای برای تعیین قائم مقام مطلع است، از این رو این انتخابات و ترکیب مجلس آینده خبرگان را تعیین کننده می داند. چه بسا آقای خامنه ای بصورت شفاهی کسی را پیشنهاد کرده باشد که آقای رفسنجانی احساس نگرانی می کند.
۳- از کارافتادگی و ضرورت نظارت بر رهبر
سومین فرضیه، می تواند مهم شدن مساله نظارت بر رهبر در هشت سال آینده باشد که آن را هم تنها در صورت جدی بودن مساله سلامت رهبر ایران می توان متصور بود. اگر بیماری آقای خامنه ای جدی باشد، با توجه به بالارفتن سن اش، ممکن است توانایی خود را برای اداره کشور از دست بدهد. در چنین حالتی اگر مجلس خبرگان امکان برکناری رهبری را نداشته باشد، باید بتواند بر رهبر و نهادهای زیر نظر رهبری نظارت مستمر داشته باشد، تا مقام های حکومتی متصل به رهبر ایران، از ضعف جسمانی رهبری سواستفاده نکنند. در چنین حالتی مجلس خبرگان آتی می تواند نقشی تعیین کننده ایفا کند.
۴- گرم کردن تنور انتخابات
چهارمین فرضیه که می تواند با احتمال کمتری مطرح باشد، حساس کردن انتخابات به نیت گرم کردن تنور انتخابات است. گرم کردن تنور انتخابات که در ادوار مختلف ریاست جمهوری و مجلس شورای اسلامی برای حکومت مهم بوده، در انتخابات مجلس خبرگان چندان اهمیتی نداشته است. یعنی حکومت نه تنها مایل به گرم کردن تنور انتخابات مجلس خبرگان نبوده، بلکه از مشارکت حداقلی رضایت بیشتری دارد، چراکه اینگونه توانسته بدون حاشیه، انتخاباتی با کمترین رقابت را برگزار و مجلسی دل خواه تشکیل دهد. اما چرا آیت الله هاشمی رفسنجانی بخواهد برای این انتخابات بازار گرمی کند؟ رقابت های سیاسی درون خبرگان پس از مرگ آیت الله مهدوی کنی نشان داد که همانقدر که اصلاح طلبان و اعتدال گرایان انتخابات آتی مجلس خبرگان را مهم گرفته اند، اصولگرایان و پایداری ها نیز به اهمیت این انتخابات کاملا واقفند. آیت الله هاشمی در حالی کرسی ریاست مجلس خبرگان را به محمد یزدی واگذار کرد که پیش از مهدوی کنی توانسته بود با اکثریت قاطع بر کرسی ریاست خبرگان تکیه بزند. شکست هاشمی رفسنجانی و انتخاب یزدی به ریاست خبرگان یک پیام اشکار برای مردم داشت و آن اینکه، اگر ترکیب مجلس آتی تغییر نکند، خروجی این مجلس پس از مرگ احتمالی آیت الله خامنه ای بهتر از محمد یزدی نخواهد بود. انتخابی که بیشتر برای جامعه یک هشدار به همراه داشت تا آرامش.
جمع بندی
به نظر تمام فرضیه های فوق می تواند نزدیک به واقعیت باشد، لذا هر کدام از این فرضیه ها صحیح باشد، یک نتیجه بیشتر ندارد و آن اینکه انتخابات دوره پنجم مجلس خبرگان سرنوشت سازترین انتخابات تاریخ انقلاب اسلامی است. آیت الله هاشمی رفسنجانی با طرح این ادعا اولا به تمام فقهایی که شرایط انتخاب شدن را دارند پیام داده که خود را برای کاندیداتوری آماده کنند. ثانیا به مردم پیام داده که اگر دل در گرو حفظ، اصلاح یا حتی تغییر نظام حکومتی دارید، باید این انتخابات را جدی بگیرید، چراکه مجلس خبرگان اگرچه در چهار دوره گذشته نقش موثری (جز انتخاب آیت الله خامنه ای) نداشته، ولی می تواند در دوره پنجم بازیگر نقش کلیدی باشد. چه مرگ آقای خامنه ای و مساله جانشینی فرا برسد، چه طرح قائم مقامی رهبری جدی باشد، چه از کارافتادگی و مهم شدن مساله نظارت بر رهبری و نهادهای تحت امرش روی دهد، این مجلس خبرگان است که می تواند بازیگر مهمترین نقش باشد، پس تا می توان باید تنور این انتخابات را گرم کرد. تغییر ترکیب مجلس آتی خبرگان و افزایش تعداد نمایندگان معتدل و اصلاح طلب، می تواند در انتخاب رهبری ملتزم تر به اصول دموکراسی و معتقدتر به رای مردم موثر باشد. از این منظر سفرهای استانی آیت الله هاشمی رفسنجانی و مذاکره با علمای بزرگ همچون عباس واعظ طبسی، یوسف صانعی، موسوی اردبیلی و.. که در چند ماه گذشته رخ داده بیشتر قابل درک است.